اگر ز زلف توام حلقه‌اي به گوش رسد

شاعر : عطار

ز حلق من به سپهر نهم خروش رسداگر ز زلف توام حلقه‌اي به گوش رسد
اگر ز وصل توام مژده‌اي به گوش رسدز فرط شادي وصلش به قطع جان بدهم
که تو ز پس نگري زلف تو به دوش رسددر آن زمان همه خون دلم به جوش آيد
کنون چو بحر دلم را هزار جوش رسدز زلف تو به دلم چون هزار تاب رسيد
که يک شرابم از آن لعل سبزپوش رسدنشسته‌ام به خموشي رسيده جان بر لب
نيفتدت که نصيبي بدين خموش رسدچو هست لعل لبت را هزار تنگ شکر
فريد مست به محشر شکر فروش رسداگر ز لعل توام يک شکر نصيب افتد